۲۴ خرداد ۱۳۹۰

در نسبت متن و تن

سکس، آرزواندیشی و رمانس؛ یا چرا در عاشقانه‌ها وصال عاشق و معشوق بی‌معناست

در طبقه‌بندی اکت‌های یک رابطه‌ی جنسی، آن عملی «جنسی»تر محسوب می‌شود که در آن دو بدن رویاروئی بیشتری با یک‌دیگر داشته باشند؛ از یک بوسه معمولاً به «سکس» تعبیر نمی‌شود، چون در آن تماسِ دو بدن، حدّاقلّی است. از طرفی در  این کنش، میل وصف‌ناپذیری به اتّحاد با تن طرف دیگر در هر دو شریک وجود می‌گیرد که هر لحظه باعث عریانی بیش‌تر و بی‌واسطه‌تر دو تن می‌شود و همین، باعث جنسی‌تر دانسته شدن آن؛ تا جائی که این نیروی پیش‌رانه، در طول هم‌آغوشی، هر-آن دو طرف را به سمت تمامیّت‌خواهیِ بدن دیگری پیش می‌برد. امّا در نهایت چه اتّفاقی می‌افتد؟ دو کالبد بر هم منطبق می‌شوند و به اتّحاد می‌رسند؟ مطمئناً نه، لحظه‌ی رهائی جنسی (Orgasm)، لحظه‌ی انطباق نیست، بل‌که لحظه‌ی فروکش‌کردن و کم‌رنگی ناگهانی همان نیروی پیش‌رانه است؛ لحظه‌ی دست‌کشیدن از آن خواستِ دیوانه‌وار.

اتّحادِ دو ابژه‌ی جنسی ممکن نیست، امّا مقصود/ مطلوب هست. تحقّق این مقصود، تنها در بستر ِ ذهنیّتْ (سوبژکتیویته) ممکن است؛ در طول سکس، یک طرف الزاماً با بدنِ شریک‌اش نمی‌آمیزد، بل‌که آمیختگی ِ ذهنی با او برقرار می‌کند؛ از همین روست که گویا دیدنِ شریک جنسی همیشه مراد نیست و آمیزشْ اغلب با چشمان بسته، نور ِ کم و در نوعی غریبگی صورت می‌گیرد. حالْ آمیزش جنسی سوبژکتیو، این امر را میسّر می‌کند که دو تن، در هم بیامیزند و به یک‌سانی برسند و حتّا از هم گذر کنند -امّا مجرّد، و به‌دور از عینیّت (اُبژکتیویته). اتّحاد عینی دو تن، هیچ‌گاه رخ نمی‌دهد و مقصدی نارسیدنی‌ست؛ گو این‌که در نظر، معمولاً تا سرحدّات آن پیش رفته می‌شود. نهایتاً امّا نرسیدن به هدفی، همیشه موجب سکون نمی‌شود؛ گاهی رفتن تا مرزهای لذّت‌بخش امری دست‌نیافتنی، خود مهمّ‌ترین محرّک است؛ از همین‌روست که هم‌خوابگی هیچ‌گاه مشتری‌های خود را از دست نمی‌دهد. القصّه به‌نظر راقم این سطور همان فزونی‌گرفتن آن-به-آن، و تماس ِ تدریجی است که یک رمانس را پیش می‌برد؛ از همین ره‌گذر است که استاد بی‌بدیل رمان‌نویسی معاصر، ماریو بارگاس یوسا، نوشتن را «استریپ‌تیز»ِ نویسنده جلوی چشمان خوانندگان می‌داند.

در بافتِ رمانس‌ها، وصال عُشّاق به منزله‌ی همان اتّحاد عینی ِ ناممکن دو تن است؛ همان‌طور که عینی‌شدن سکس، به ابتذال و عینیّت گرایش‌های بت‌انگارانه (Fetishistic) منتهی می‌شود، سعی در رساندن عاشق و معشوق به یک‌دیگر در اثری رمانتیک هم، اثر رابه ابتذالی عامّه‌پسند، و دم‌دست می‌کشاند. همان خیال‌پروریِ ذهنی در رابطه‌ی جنسی است که در یک اثر عاشقانه به شکل  آرزواندیشیِ (Wishful Thinking) راوی در روایت داستان برای کام‌جوئی نهائی از معشوق -که اتّفاق نخواهد افتاد- مستحیل می‌شود. «ناستنکا» باید در نظر راوی معشوق-دیگر-به‌سامان-شده به‌حساب بیاید و به‌ناگاه ضربه‌ی پایانی (به مثابه لحظه‌ی ارضاء) بر او او وارد شود تا بعد از آن، خطابه‌ی پایانی داستان را در آرامش پس از رهائی بخواند.

این دو نسبت، نسبتِ مدرن و جدیدی در ادبیات نیستند؛ در «هزار و یک شب» شهرزاد، هزار و یک شب (که عدد «هزار و یک»، خود کنایه‌ای از بی‌پایانی‌ست) برای پادشاه هر شب، در وقتِ -به طور معمول- هم‌خوابگی، قصّه می‌گوید و در حقیقت جای خالی لذّت تن را با لذّت متن پر می‌کند؛ او قصّه‌هائی نقل می‌کند که در آن‌ها رمانس، گاهْ مضمون اصلی و گاهْ دست‌کم مضمون فرعی است. تمنّا و خواهش جنسی جای‌اش را به آرزواندیشی رمانتیک می‌دهد و ما را تا ابدیّتِ موسوم به شب هزار یک‌ام می‌کشاند؛ درستْ همان‌طور که آن نیروی «لیبیدو»وار، تن‌خواهی را در ظاهر به اُبژه‌ی جنسی نزدیک‌تر می‌کند، و به آن نمی‌رساند.

5 دیدگاه:

حسین گفت...

با بسیاری از جاهای بندِ اوّل موافق نیستم. تعاریف و توصیف‌هایی که ارائه‌کردی با خیلی از معادل‌هاشون در روان‌پزشکی و روان‌شناسی نامطابق‌اند.
راقم سطور در بندهای بعدی ترکونده.

Unknown گفت...

نکته ی اول، سد دفه سره این تو کلاس بهس کردیم آدم نشدی! (اون ابتذال و فتیشتیستیکت هم ارز نیستن)...
ولی آره هسین درست میگه تعاریفت به نف خودت تقییر منا دادن....
بد آها راستی "آکادمیک" نیست:دی، "راقم ستور" روی تُِری ای بهس میکنه که نتنها آزمایش نشده، بلکه تجربه هم نشده...
ولی جدن نسرش نسره سردبیره!

Arash گفت...

ارا، من باهات موافقم. ولی، راستی، تو صاد و ث رو تحریم کردی؟

محمّد گفت...

حسین:
آره... حق با توئه : )

ارا:
منظور از فتیش شدن، پررنگ شدنِ یک عضو «عینیِ» بدن‌ئه برای شخص و فاصله گرفتن از ذهنیّت. ابتذال [= دم‌دستی‌بودن] ئم تو این پارادایم معنا می‌ده و ناظر به قبح و زشتی و بی‌عفّتی و... دیگه‌ی چیزائی که تو فِک کردی نیس به هیچ عنوان...
بعدم آرش راس می‌گه! از این کسروی‌بازی‌یا در نیار؛ همه بدشون می‌آد!

آرش:
با چی موافقی؟ اگه مسأله‌ی بالاس که خب لابد جواب‌اتو گرفتی.

Unknown گفت...

کسروی بازیا اجباریه کیبوردِ دانشگاست... کارکترارو نداره... بدم نیست هالا همچین...
در مورد اسل قزیه هم، مسله اینه که در ادبیات و متون به تور کل "هم آقوشی" تریف میکنن به جای "ارزای میل جنسی" دقیقن به هدف "رمانس" که این اسلن واقِ بینانه نیست...
این امل چه در اسل چه در فر ریشه ِ کاملن فردی داره، و هر ترف مشقول ارزای شخسی خودشِ...
بد اونجوری که در نزر بگیری، فقت تو ادبیات ِ که بهس ابتزال و یا فتیش بوجود میاد، در اسل املن اسلن هموناست و انقد ارفان ورنمیداره...