۲۰ تیر ۱۳۸۹

نام نانوشته‌ی روی جلد

1 خیل ِ نه‌چندان کم‌شماری از نویسندگان اسیر ترجمه‌های معدود از آثارشان‌اند. این نویسندگان از این‌رو نوعاً نمی‌توانند برای کشور مقصدِ آثارشان، تمام و کمال شناخته شوند. آن‌ها گاهی با تک‌کتابی در ترازوی نقد منتقدان قرار می‌گیرند؛ گاهی زیادِ از حد جدّی گرفته می‌شوند، گاهی استعدادشان در نزد عامّ و خاصّ، مکتوم می‌ماند و برچسب‌های ناسزاوارانه دریافت می‌کنند. برای مثال «سلین» تا چندی پیش چنین وضعیّتی داشت؛ سلین تنها با همان یک کتابی که فرهاد غبرائی از او ترجمه کرده بود ("سفر به انتهای شب") در لابه‌لای صفحات ادبی نشریات می‌زیست، تا این که مهدی سحابی -روح‌اش شاد- دست به ترجمه‌ی آثار منتخب سلین زد؛ چنین بود که «مرگ قسطی» خوانده شد، «دسته‌ی دلقک‌ها» در کتاب‌خانه‌ی کتاب‌خوانان قرار گرفت؛ مخاطبان تازه با تکنیک‌‌های خاص سلین مثل جمله‌های بی‌فعل و شبه‌جمله‌ها آشنا شدند؛ از این ره‌گذر مخاطبان خاصّی که فرانسه می‌دانستند و پیش‌تر با سلین بیش‌تر آشنا شده بودند به طور ِ دسته‌اوّل، با سلین آشنا شدند و سلین دیگری را کشف کردند...

این تشبیب ِ نه‌کم‌از قصیده، از این جهت بود که «دیوار گذار» نهایتاً نمی‌تواند معرّف «مارسل اِمه» برای ما باشد، از طرفی بالکمیّت، تک‌اثری‌ست که نماینده‌ی بخشی از هرآنچیزی‌ست که اِمه طیّ ده‌ها سال نوشته، و همچنین به زبانی دیگر است که گنجایش‌هایی از نوعی دیگر دربرابر زبانی بیگانه دارد. همه‌ی این‌ها باعث می‌شود که وقتی از «دیوارگذر» حرف می‌زنیم (و تماماً همه‌ی چنین تک‌اثرهایی از نویسندگان کم‌شناس) بهتر است نام نویسنده را روی جلد نانوشته فرض کنیم و صرفاً به بررسی ِ آن‌چه در دستان‌مان ورق‌می‌خورد بپردازیم.

 

2 طنز ماهیتی جدایِ از «خنده‌دار بودن» دارد. می‌توان چندین‌هزار صفحه داستان طنز خواند ولی کوچک‌ترین لبخندی (هرچند تلخ) به لب نیاورد. از طرفی طنز می‌تواند خنده‌دار هم باشد ولی امر معهود این است که «خنده» برای طنز امری نه لازم است و نه کافی. به بیان دیگر خنده می‌تواند یکی از وسائل طنز باشد (و نه هدفِ آن)؛ در حالی در مقابل، شبه‌گونه‌ای به نام «فکّاهه» هدفی جز خندادنِ حداکثری مخاطب ندارد. اکثر آن‌چیزی که ما در تلویزیون و رسانه‌ها به نام طنز به‌شان بر می‌خوریم بیش‌تز فکاهه و لطیفه‌اند و تیپیک.

زیرگونه‌ی دیگری که گه‌گاه مورد بحث قرار می‌گیرد طنز سیاه است. نکته این‌جاست که گاهی طنز با طنز تلخ (Dark Comedy) هم اشتباه گرفته می‌شود. طنز تلخ (/سیاه) در نهایت با تمام این اوصاف، طنزی حزن‌آلود است که لبخندی ضمنی بر لبانِ مخاطب شکل می‌دهد، امّا این خنده صرفاً از ضعف ادراکی ِ مخاطب در اولویّت‌بندی ذهنی ماوقع شکل می‌گیرد. مخاطب به یک چشم‌به‌هم‌زدن نمی‌تواند حال را مورد مداقه قرار دهد و به چیزی می‌خندد که آن، ملازم امری بسیار نامطبوع است که فی‌الحال مغفول مانده.

با این تعاریف مجموعه‌ی «دیوارگذر» ترکیبی‌ست از طنز و طنز تلخ.

6 دیدگاه:

Unknown گفت...

با بخش طنز سیاه...
مشکل اینجاست که طنز سیاه...
تراژدی می طلبه...
حالا به هر نوع و وضعیتی...
اون چیزی که دیوار گذر داره...
بیشتر ریشخند یا انتقاد...
ارادتمند

حسین گفت...

به‌طور کلّی و در یک جمله می‌تونم بگم: ترکوندی.
ضمنن با حضرت ارا موافقم.

محمّد گفت...

ارا؛
کاملاً درست میگی، پایان ِ خود داستان ِ «دیوارگذر» هم تراژدیه دیگه. مگه نه؟

حسین؛
چن وقته فقط تعریف میکنی و اصلاً نقد جدّی ای به نوشته هام وارد نمیکنی، واقعاً ضعفی نمیبینی یا رو حساب ِ رفاقته؟

حسین گفت...

اوه، به‌تره بذاریمش سر کم‌بود فرصت؛ همین الآنش هم لا‌به‌لای درسام می‌پیچونم می‌آم ببینم چی نوشتین، چون خیلی مهمّه برام. می‌بینی که چند وقته درست و درمون خودم هم ننوشتم – و این عذابه برام. ولی از‌طرفی تعارف هم ندارم باهات. وقتی می‌گم ترکوندی، راس می‌گم. نقدی چیزی هم اگر باشه، ریزه و از حوصله‌تون خارج... اگر شد، بعدن حرف بزنیم راجع به‌ش.
خیلی چاکریم! :)

کف دست گفت...

وبلاگتو لینک کردم تا خوانندگان وبلاگم با کتابهای بهتر و بیشتری آشنا بشن .پر بار باشی

محمّد گفت...

به نمایندگی از نویسندگان هم‌کتاب‌خوانی تشکّر میکنم .