۱۳ اسفند ۱۳۸۸

ثبات

شیوه‌ی اطناب متن و ایجاد کشش در نویسندگان مختلف گونه‌گون است؛ چنان‌که در داستان‌هایی که فانتزی‌ترند یا حادثه‌ی بیش‌تری در آن‌ها به چشم می‌خورد، ایجاد گره‌ای جدید و افزودن به حوادث داستان از پیش پا افتاده‌ترین و عمومی‌ترین شیوه‌های اطناب داستان است – البته منظورم اطناب مخل نیست، اطناب به معنای کلمه.
گاه در برخی نوشته‌ها، اگر خود خالق آن باشیم، به جایی می‌رسیم که خلق یک اتّفاق نو در ابراز درون‌مایه یا حتّا در ادامه‌ی اشتیاق خواننده برای خواندن خلل ایجاد می‌کند. نام این مواقع را که کم‌تر اتّفاق می‌افتند، می‌گذارم ثبات. به نظرم ثبات نقطه‌ی مقابلِ تعلیق است: خواننده‌ای که معلّق به سر می‌برد، در گره‌ی داستان مانده و در اندیشه است تا نویسنده حادثه‌ی جدیدی بیافریند یا مسئله را حل کند و مخاطب را خلاص. امّا در ثبات، میل خواننده به تمرکز نویسنده روی موضوع است – در مورد آن توضیح بیش‌تر می‌خواهد یا به بیان آن به شیوه‌های مختلف علاقه نشان می‌دهد، ولی ذهنش به تغییر موضوع یا حتّا گاه گشودن گره‌ی داستان روی خوش نشان نمی‌دهد یا از آن می‌هراسد.
در ثبات نسبی، نویسنده می‌کوشد در عین پای‌بندی به قضیه‌ی مورد بحث، موضوع نوشته را کم‌کم به سمت و سوی دل‌خواه‌ش ببرد – که این تغییر مطلب درپناه نوشتن درباره‌ی آن، هم خواننده را اقناع می‌کند و هم در ایجاد مبحث نو ضمن حفظ سیّالیّت ذهن او کمک بزرگی‌ست. درحالی‌که در ثبات مطلق، گاه کار به آن‌جا می‌کشد که نویسنده مجبور به پایان داستان می‌شود – البته عمومن نویسندگان زبردست، عمدن به این نقطه می‌رسند؛ و این‌جاست که مخاطب عام، انگشت تعجّب به دندان می‌فشارد که: "پس چرا این‌طور شد؟!" که مخاطبان خاص(!) در پاسخ با حیرت می‌گویند که: "نفهمیدی؟"؛ حال‌آن‌که اصلن نویسنده قصد واگذاری تصویر و تصوّر باقیِ داستان به ذهن خواننده را داشته‌است! ازاین‌رو به نظرم خروج از ثبات مطلق و استحاله‌ی ماجرا سخت و دش‌وار است و تنها از برخی نویسندگان برمی‌آید.

در ناتور دشت نیز به ثبات از هر دو نوع برمی‌خوریم، و البته به‌طور مکرّر با ثبات مطلق مواجهیم، که نویسنده در آن‌ها چنان راه‌کار برون‌رفتی از قلمش می‌نمایاند که ناگزیر به این یقین می‌رسیم که برای ایجاد آن‌ها نقشه‌های زیرکانه‌ای در سر می‌پرورانده. البته لازم به ذکر است که این موقعیّت‌های دارای ثبات را نباید با تعلیق خواننده در صدد جستن پاسخ یا گشودن گره‌ها یک‌سان گرفت. برای تفهیم به‌تر، مثالی از داستان می‌آورم که از حالت‌های کلّی نوعی ثبات نسبی است: راوی در ناتور دشت آن‌چنان به تعریف خاطراتش از دوران دبیرستان پِنسی می‌پردازد که حالتی خارج از این محدوده برای او نمی‌توان تصوّر کرد؛ راه‌کار سلینجر برای فراتر رفتن، اخراج او از دبیرستان است. شاید در ابتدا به نظر برسد اخراج شخصیّت هولدن، کاملن به‌یک‌باره و سریع بوده، در صورتی که این‌طور نیست: پس از فراهم کردن پیش‌زمینه‌ی ذهنی مناسب برای خواننده – "آخه من اخراج شده‌بودم" – و بیان این موضوع که همه‌ی داستان در مرز دبیرستان نمی‌گذرد، شروع به توصیف وضعیّت پِنسی و شخصیّت‌ها و صحنه‌های آن می‌کند؛ چون خواننده در ثبات نسبی ذهنش برای درک بیش‌تر محیط دبیرستان و شیوه‌ی جای‌گزینی هولدن در آن‌جا به سر می‌برد. و سلینجر به‌طور کاملن نامحسوس و نرم، از این محیط خارج می‌شود – البته پس از آمادگی کامل خواننده برای تغییر.
اگر باز هم در داستان جست‌وجو کنیم، مسلّمن به مثال‌های به‌تری دست خواهیم یافت.

5 دیدگاه:

Unknown گفت...

اطناب به معنای کلمه...
در اینجا بشدت منفیِ...
---
کتاب هم خوبه، ولی دیگه نه انقدر...
سلینجر نویسنده مدرن محسوب میشِ...
پس طبیعی که توجیه ...
برخی از ویژگی های متن...
به این شیوه(کل مبحث "ثبات")...
یکم بودار ِ...
ارادتمند

حسین گفت...

یک - اطناب به معنای کلمه، یعنی اطناب! چرا منفی؟ یعنی درازا دادن متن.
دو – سلینجر نویسنده‌ی مدرن محسوب می‌شه!
سه – کتاب هم خوبه، ولی چه‌قدر؟ من هم تعالیِ بی‌هوده نبخشیدم.
چهار – من با این موضوع یه‌کم مشکل دارم: مگه نمی‌شه ویژگی‌های متن یک نویسنده‌ی مدرن رو توصیف کرد؟ من توی یک قالب محدودش نکردم. ضمنن من یک تعریف کلّی کردم و بعدش مثال‌هایی از کتاب زدم؛ که البته چون کتاب پیشم نبود می‌دونم مثال خوبی نیس... ولی مصداق‌های به‌تری هم یادمه که می‌تونم بعدن بهت بگم.
پنج – نمی‌دونم چه بویی می‌ده ولی "ثبات" یک اصطلاحِ حسین‌ساخته‌ست! البته این‌جانب کتاب سبک‌شناسی بهار (!!) و مقالات ادبی هم یه‌مقداری خوندم و یه‌چیزایی تو این مایه‌ها هم دیدم!! این صرفن یه جمع‌بندی بود.
شش – ارادت‌مند. :)

Unknown گفت...

دارازا داشتن و بخشیدن...
به معنی صرف "درازا"...
اگر منفی نباشد...
کمینه چُنان مثبت هم نیست...
---
تعالی بیهوده رُ...
از 3 پست متوالی و...
تمجیدی برداشت می کنم...
---
نگفتم محدودش کردی...
یا قابل چهارچوب بندی نیست...
بلکه نقدش، و تطبیقش...
با "فرضیه ثبات"، "بودار ِ"...
---
"خطر: نظر شخصی":
این بو هم...
محصول دسته بالا گرفتن...
سلینجر، به عنوان...
یک نویسندهِ دست نیافتنی ِ(!)...
و البته من با خود...
این ضمیمه ای هم که بر...
طرح و توطئه(پلات) زدذی...
مشکل دارم...
---
ارادتمند

معین گفت...

آقا دست مریزاد

حسین گفت...

مرحمت دارید!